موضوع:
قاعده امکان اشرف
پژوهشگر: حلیمه ایرانپور
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
پیش گفتار
تحقیقی که من انجام داده ام شامل سه بخش 1_پیش گفتار 2-تنه ی اصلی3_نتیجه گیری ست.من به دلایل ذیل این موضوع را انتخاب کردم :1_.کنجکاو بودم مطرح کردن قاعده امکا ن اشرف از نظر تاریخی به چه کسی بر می گردد .2.آیا قالب بیان همه کسانی که این قاعده را به کار برده اند یکی است ؟3.آیا نام این قاعده در بیانات همه کار بران آن امکان اشرف است ،یا آن را تعبیر دیگری کرده اند .4.چرا این قاعده امکان اشرف نام گرفته است ؟ در مقابل چه قاعده ای این نام را گرفته است ؟هدف من از این تحقیق جواب دادن به سؤالاتم وارائه دادن یک کار خوب پربار وسلیس وروان است،ودر این تحقیق به مسائلی از جمله ،تاریخچه وتعریف قاعده امکان اشرف وییان کردن مطالبی مانند اگر ممکن اخس موجود باشد وممکن اشرف قبل از آن موجود نباشد چه اتفاقاتی پیش می آیدو...ودر این راه باهیچ مشکلی مواجه نشدم . چکیده :در میان موجودات ممکن آنچه از مرتبه ی بالاتری برخوردار است ،در وجود یافتن بر ممکناتی که در مرتبه وجودی پایین تری قرار دارند مقدم است.بنا بر این اگر ممکن پست تری وجود داشته باشد لزوما ممکن قوی تری نیز قبل از آن باید وجود داشته باشد . نظریه قاعده امکان اشرف از نظر تاریخی به ابن سینا بر می گردد،بی آنکه وی اورا به صورت قاعده ای در آورد.صد واندی سال پس از ابن سینا این مسئله به صورت قاعده ای مهم نزد سهروردی بنیان گذار حکمت اشراق دیده می شوداو اصل این قاعده را به ارسطو برمی گرداند،او از این قاعده بیش از هر چیزی برای اثبات مثل نوریه یا به تعبیر خودش انوار نوریه مجرده بهره می گیرد بعد از ابن سینا این مساله ملا صدرا عمق بیشتری پیدا کرده است ،چون که ملاک اشرافیت را درجه وجودی شی دانسته است.ملا صدرا بر اساس قاعده امکان اشرف سهروردی نظام آفرینش را براساس نظریه اصالت وجود منبسط وفیض اقدس که یک مرتبه آن عقول ویک مرتبه آن نفوس ویک مرتبه آن افلاک ویک مر تبه آن اجسام عنصری است ترسیم کرده است.
کلید واژه ها : انوار مجرده –ممکن اشرف _ ممکن اخس _شیخ اشراق-کمال وجودی .
تعریف امکان اشرف :در میان موجودات ممکن آنچه از مرتبه بالا تری بر خوردار است ،در وجود یا فتن بر ممکناتی که مرتبه وجودی پایین تری دارند مقدم است. (دروس شرح منظومه سبزواری ص.152)
بنا بر قاعده امکان اشرف اگر ممکن پست تری وجود داشته باشد مستلزم این است که ممکن شریف تری وجود داشته باشد(دبباچه برحکمت متعالیه جعفر سجادی ص.74) ،طرح موضوع امکان اشرف ازنظر تاریخی به ابن سینا بر می گردد بی آنکه وی او را به صورت قاعده ای در آورد،یا همچون مسئله ی مستقلی به آن بپرداز د،ویا آن را در پاسخ گویی به مسائل دیگر به کار بگیرد(همان ص.74) .ابن سینا) این مساله را در چهره ی کلی آن چنین مطرح می کندکه کمال مطلق حیثیت وجوب بدون امکان ووجود بدون عدم وفعل وبدو ن قوه وحق بدون باطل است هر آنچه از پس آن بیاید ناقص تر از وجود اول است وغیر از آن هر چه هست در ذات خود ممکن است.
پس از آن اختلاف در ترتیب واشخاص وانواع به استعداد وامکان بستگی
دارد .پس هر یک از عقول فعال نسبت به آنچه از آن صادر می شود اشرف است وهمه ی عقول فعال از امور مادی شریف ترند .در میان مادیات موجودات آسمانی بر عالم طبیعت برتری دارند.منظور او از اشرف در این جا چیزی است که در ذات خود تقدم داردتنها پس از آن هستی متقدم هستی مرتبه فرو تر ازآن امکان پذیر است ( همان ص423 ).صدو اندی سال پس از ابن سینا این قاعده به صورت قاعده ای مهم نزد شهاب الدین سهروردی بنیان گذار حکمت اشراق دیده می شود او صریحا اصل این قا عده را به ارسطو بر می گرداند وچنین می گوید(( شایسته است بدانی کی از اموری که گذشتگان را به اعتقاد به وجود اکرم واشرف در موجودات آسمانی وجز آنها وا داشته است گواهی فطرت است به پدید آمدن موجوذات به ترتیب شرافت .(المشارع ص434) .و به دنبال او می گوید بر تو ست که به هستی اتم واکمل در امور
آسمانی وعوالم قدسی معتقد شوی و به این که کمال الوجود وامور عقلی وآسمانی را هر گونه تصور کنی مرتبه آنها در ذات خود بالا تر وشریف تر از ذات تو است .واگر وجود عقلی شریف تر از نفس است باید قبل از نفس موجود باشد واگر اجسام اثیری از اجسام عنصری پر ترند لازم است که پیش از آنها یک طرف علیت حاصل شده باشد(هما ن435 ) ، و مختصر این را ارسطو در کتاب السما والعالم آورده است .که در موجو دات علوی باید به آنچه برای آنها اکرم واشرف است باور داشت سهروردی از این قاعده بیش از هر چیز برای اثبات مثل نوریه یا به تعبیر خودش انواع نوریه مجرده بهره می گیرد الواح العمادیه( ص13). او در حکمه ال اشرا ق نیز فصلی را به امکان اشرف اختصاص می دهدو آن را یکی از قو اعد اشرا ق می شمارد در یک جا می گوید انواع نوریه قاهره بر افراد خود مقدمند یعنی تقدم عقلی دارندو امکان اشرف اقتضا می کند که این انوار نوری مجرد وجود داشته با شند .,ودر جای دیگر می گوید یکی از قواعد اشرا قی این است که هر گاه ممکن اخس به وجود آید مستلزم آن است که ممکن اشرف وجود داشته باشد.( اسفار ص260 ).فیلسوف بز رگی که بعد از سهرورد ی قاعده امکان اشرف را پذیرفته است وبه شرح وبسط آن پرداخته است ملا صدرا است او مضمون این قاعده را از گذشته های سهروردی گرفته است وبه پیروی او اصل این قاعده را به ارسطو بر می گرداند ودر این رهگذر عین عبارات سهروردی را به کار می برد . (شرح منظومه سبزواری ص 1250 )ملا صدرا) ملاصدرا به تفصیل مسئه را مطرح وبر رسی می کند و قاعده امکان اخس را که به گفته ی خودش ابتکار خود اوست در مقابل آن قرار می دهد . وبه بررسی اثبات تفصیلی هر دو می پرذازد .ملا صدرا قاعده امکان اشرف را اصلی سودمند ودارای نتایج سود مند می شمارد واستفاده از آن را به ارسطو نسبت می دهد که به گفته ی او در اثولجیا به آن پرداخته است سلسله بدو وعود را بر پایه همین قاعده بنا کرده است (تاریخ انتقادی تحلیلی فلسفه یثربی ص 423) . ملا صدرا می گوید سهروردی نیز از این قاعده برای اتثبات عقول و مثل نوری بهره گرفته است ملا صدرا در دنباله ی بحث خود می گوید من سالها به این قاعده اشکال داشتم تا این که خداوند دلم را روشن کرد وآن را حل کردم . (اسفار ص162 ) ودر جای دیگر قاعده امکان اخس را در برابر امکان اشرف قرار می دهد واین مبحث را با این قاعده فلسفی بسیار مهم آغاز میکند حق این است که جهان هستی واحد است وکل جهان به سان حیوان بزرگ واحدی است که اجزا آن به یکدیگر متصل اند نه به معنی اتصال مقداری واتحاد سطوح واطراف ،بلکه بدین معنی که هر مرتبه ی کمالیه ی که وجود دارد باید یا مرتبه پس از خود در کمال وجودی مجاور باشد ومیان آن ومرتبه پایین تر یا بالاتر از خود در شدت وضعف وجود جای خالی نباشد به گونه ای که در آن میان درجه یا درجاتی تحقق نیافته رابتوان تصور کرد این امر از دیدگاه ما جایز نیست وبرهان آ ن از قاعده امکان اشرف وقاعده دیگری که قاعده امکان اخس است به دست می آید،قاعده اول میراث معلم اول است و قاعده دوم را ملا صدرا خود بنیان نهاده است سهروردی وبه دنبال او ملا صدرا اصل قاعده امکان اشرف را به ارسطو وبه کتاب السما والعالم بر گردانده اند . ملا صدرا می گوید ابن سینا در آثار مختلف خود ترتیب نظام وجود رابیان کرده است.(تاریخ تحلییلی انتقادی فلسفه اسلامی یثربی ص424 )
فایده امکان اشرف فایده ی قاعده ی امکان اشرف این است اشرفی قبل از آ ن موجود باشد که علت آن باشد که هرگاه موجود ممکن اخس تحصل وجود داشته باشدبه استلزام امر بایستی موجود ممکن وجود داشته با شدبا این بیان مشاهده می کنیم که موجودات طبیعی وجسمانی هستند ووجود دارند( اسفار 262).حال اگر گویییم این موجودات جسمانی بلا واسطه از ذات حق وعلت العلل صادر شده اند اشکالاتی وارد می شود از جمله قاعده لز وم سنخیت میان علت ومعلول و دیگر وجود های حسی و جسمانی طبیعی نمی تواند ازذات حق بلا فاصله صادر شود.ودیگر امور متکثره از واحد بالذات صادر نمی شوند( دیبا چه بر حکمت متعالیه جعفر سجادی ص 76).در حالی که موجودات طبیعی متکثره موجودند وپس از وجود ممکنات اخس به حکم قاعده امکان اشرف متوجه می شویم که باید موجودات متوسطه مانندعقول ونفوس طولیه وغیره صوادر اول وثانی وثالث باشند وآنها وسائط وعلل موجودات جسمانی باشند ،پس موقعی که موجودات اخس موجودباشند موجودات اشرف نیز لزوما موجودند ملاصدرا عکسا نیز صادق میداند ومی گوید هر گاه ممکنات اشرف موجود باشند ممکنات اخس هم ضرورتا باید موجود باشندوهمان طور از موجودات اخس پی به موجودات اشرف می بریم که عقول مجرده و نفوس معلقه وغیره باشند .از راه عکس قضیه نیز ثابت می شود که موجودات اخس بعد از مو جودات اشرف باشند که مراتب نازل وجودند وبعد از این که ثابت شد برای موجودات طبیعی وبسائط عنصری عقل مدبر است ودر عالم مفارقات ثابت خواهد شد که برای آنها نفس حیوانی ونباتی وقوت خیال موجود در عالم بر زخ نیز هست( اسفار ص 263) .قاعده امکان اشرف را به این طریق می توان بیان کرد که از موجود واحد ازلی الذات موجودات مناسب با او که اشرف از موجودات طبیعی اند باید صادر شود به طور الاشرف فالاشرف تا برسد به موجودات طبیعی وعکس قضیه از موجودات طبیعی اشرف فالاشرف متصاعدا تا برسد به موجودات مجرد. (همان)
اثبات ضرورت امکا ن اشرف ،قاعده امکان اخس محل جریانش قوس صعود است( دروس شر ح منظومه سبزواری ص1250) .اگر موجودی به حد انسانی رسیده باشد ،یقین داریم مراحل قبلی یعنی :حیوانیت ،معدنیت وجمادیت را طی کرده است(همان 1251) .والا به مرحله ی انسان نمی رسید ممکن اشرف وممکن اخس به وجود بر می گردد یعنی ممکن الوجودی که ذاتا وفعلا مجرد از ماده است مسلما اشرف است از ممکن الوجودی که ذاتا مجرد از ماده است امافعلا احتیاج به ابزار وماده دارد ( همان.)اگر ممکن اخسی موجود باشد وممکن اشرفی قبل از آن موجود نباشد چند صورت به وجود می آید ، 1یا این که ممکن اشرف اصلا ممکن بوده اند موجود شده اند ،موجودات اشرف هم ممکن اند ولابد موجود
شده اند وممکن اشرف باید اقدم باشد در مراتب وجودی از ممکن اخس این قا عده را
الوجود خلقت وصادر شود .2.یا بعد از اخس صادر می شود .3.یا با اخس صادر می شود .4.یا قبل از اخس صادر می شود اگر ممکن اشرف قبل از ممکن اخس صادر شود این مطلوب است وسه شق دیگر را باطل می کتند .یک قسمتی این است که ممکن اشرف نمی تواند بلا واسطه صادر وخلقت شود چرا نمی تواند خلقت شود ؟آیا واجب ا لوجود وافی وعلیتش علیت تا مه نمی تواند باشد .یا این اشرف امکان ندارد امتناع دارد ؟ یا امکان دارد وعلیت واجب نیز علیت تامه است اما حق تعالی علم به ممکن اشرف ندارد تاد خلقش کند وعلم به ممکن اشرف دارد اما تر جیح می دهد ممکن اخس را ایجاد کند وممکن اشرف را ایجاد نکند .قسم اول از سه قسم دیگر شقوقی پیدا می کند.اگر بگوییم علیت واجب تعالی علیت تامه وکافی برای ایجاد این ممکن نیست وممکن اشرف یک علت وخالقی می خواهد ،که از واجب الوجود بالاتر باشد درست نیست زیرا هیچ موجودی بالا تر از واجب الوجود نیست.حق تعالی چرا علیت تامه نداشته باشد؟وچرا نتواند موجود اشرف را خلقت کند ؟اگر گفته شود ممکن اشرف امکانی نیست ماخود داریم سخن خود را نقض می کنیم چون امکان ذاتی ذارد وممتنع نیست اگر بگوییم حق تعالی علم به آن نداشت آن هم از جهتی باطل است ،چون ممکن اشرف وممکن اخس بنا بر مشهور باید از یک ماهیت باشند واگر فرد اخس از یک ماهیت موجود شده باشد پس حق تعالی به ماهیت نوعیه علم دارد (همان 1252.) از این رو به ماهیت اشرف نیز علم دارد وممکن اشرف معلو م ا وست .اگر بگوییم که خداوند متعال ترجیح داده است که ممکن اخس را خلقت کند وممکن اشرف را ایجاد نکند این ترجیح مر جوح است اصلا عقلا ترجیح بلا مرجح جایز نیست وترجبح مرجوح هم که به آن بر می گردد جایز نیست واگر بگو ییم ممکن اشرف ایجاد می شود اما پس از ممکن اخس این هم در ست نیست. زیرا اگر ممکن اشرف پس از ممکن اخس ایجاد شود به ناچار باید ممکن اشرف واسطه در فیض باشد زیرا این تقدم وتاخری که می گوییم تکوینی ست اگر بگوییم ممکن اشرف پس از ممکن اخس صادر شده است معنا یش این است که ممکن اخس علت وممکن اشرف معلول است ومعقو ل نیست موجودی اخس بر موجود اشرف علیت داشته باشد چر که موجود اشرف هر آنچه را که در موجود اخس هست دارد علاوه بر آن هم کمالات بیشتری را نیز دارا ست .4.اگر موجود اخس وموجود اشرف با هم صادر شده اند قاعده الواحد این معنی را وضع می کند که دو چیز از یک واحد صادر نمی شوند .در جریان این دو قاعده دو شرط است ،شرط اول این است که که فرد اخس واشرف از یک ماهیت نوعیه واحده باشند .شرط دوم این است که این قاعده در مبدعات جریان پیدا می کند نه در مادیات .سبزواری حاج ملا هادی. دروس شرح منظومه ( ص1256 _1252)
. قاعده امکان اشرف براساس سنت اشراق از جمله قواعد فلسفه ی اشراق آن بود که هر زمانی که ممکن اخس موجود بود لازم است که ممکن اشرف پیش از آن موجود باشد حکمه الاشراق( ص 271).زیرا هر گاه نور الانواراز ناحیه ی، جهت وحدانی خود مقتضی موجود اخس ظلمانی باشد دیگر جهتی که مقتضی موجود اشرف باشد درآن باقی نخواهد ماند پس در این زمان اگر موجود اشرفی فرض شود که صادراز واجب الوجود نباشد قهرا وجود او مستدعی جهتی است که آ ن را اقتضا کرده باشد وقهراآن جهت باید جهتی باشد اشرف از جهتی که در نور الانوار است واین محال است .انوارمجرده ی مدبره در انسان وجود دارند .ونور قاهر یعنی نوری که بالکل مجرد از ماده است همان (ص 272) .پ عقل اشرف از نفس است وابعد از علایق ظلمات است وبنا براین واجب است که وجود آن اول باشد .پس باید اعتقاد داشته باشیم که دربین نور عقول وافلاک ونفوس فلکیه مو جودی است که در عین ممکن بودن اکرم واشرف است وخارج از عالم عناصر است پس مانعی نیست که موجودات اشرف کمالاتی را داشته باشند اکمل واتم از موجوداتی که در عالم عناصر است .وسپس آنها عجایب ترتیب ونظام وجود اند که در عالم برازخ وظلمات است. وبه اندا زه ای که عقول بشر به آنها محیط نشود. ونسبت هایی که بین انوار شر یفه است اشرف از نسبت های ظلمانیه است (همان ص272). وپیروان حکمت مشا خود به وجود عجایب ترتیب در عالم بر ازخ فلکی وعنصری ا عتراف کرده اند وعقول را در ده عقل منحصر کرده اند وبنا بر قواعد آنان واجب است که عالم برازخ اعجب وواطرف نیکو تر باشند .واز لحاظ حکمت ،وترتیب نیز بیش از حکمت در عالم عقول با شد واین صحیح نیست زیرا عقل به طور صریح حکم می کند که حکمت در عالم نور ولطائف ترتیب وعجایب نسبت هایی که واقع در عالم انوار است بیش از آن چیزی باشد که درعالم ظلمات است وبلکه عالم ظلمات سایه ای از عالم انوار است و وجود انوار قاهره واینکه مبدع کل نور محض است و اینکه ذوات اصنام از جمله انوار قاهره اند از اموری ست که آ نان در زمره مجردین اند واز کالبد ها وهیاکل خود جدا شده اند نور را مشاهده کرده اند وبرای اثبات آن برای کسانی که اهل شهود نبوده اند برهان آورده اند .وهیچ اهل شهود وتجریدی نیست مگر این که به این امر اعتراف کند( االالواح العمادیه ص13) .وبیشتر اشارات انبیا واساطین حکمت به این امر اشاره کرده اند او افلاطون وکسانی که قبل از آن بوده اند ،مانند سقراط وکسانی که پیش از سقراط بوده اند ،مانند هرمس وآغا ثا ذیمون وانباذقلس همگی بر این عقیده بو د ه اند .وبیشتر آنان خو دتصریح کرده اندکه آن را درعالم نور دیده اند وهمه حکمای فرس وهند نیز همین عقیده را دارند وهنگامی که ترصید یک شخص در امور فلکی معتبر باشد .چگونه گفتار حکمت ونبوت برامری که در ارصاد روحانی خود مشاهده کرده اند متنبه نباشد (التلویحات ص382) هر کس مشاهدت اهل شهود را تصدیق نکند وبرهان هم او را قانع نکند بر او واجب است که سختی بکشد ودر خدمت ارباب مشاهدت در بیاید وبر او ثابت می شود که ا نوار ساطعه ی عالم جبروت وذوات ملکوتیه و انوار مجرده را کسانی مانند هرمس وافلاطون دیده اندوحکما ودانشمندان فارس نیز بر این که برای هر نوعی از افلاک وکواکب وبسائط عنصریه ومرکبات آن نوری است در عالم نور وآن عقل مجردی است که مدبر آ ن نوع است تا آنجایی که برای آب نزد آنان صاحب صنمی از عالم ملکوت است که آن را خرداد نامیده اند وهمچنین برای اشجار مرداد وبرای نار که اردیبهشت است ( همان ص382 ). واینها همان انواریست که انباذقلس وجز آن بدان اشاره کرده اند . ونباید حتی گمان کنی که این افراد که خود صاحب دانش و بصیرت اند گفته باشند که مثلا انسانیت وجودی عقلی دارد ،که صورت کلی انسان است وبعینه در کثیرین موجود است وهمچنین گفته باشند که چیزی متعلق به ماده نباشد وعینا در ماده موجود باشد وچطور ممکن است که چیزی بعینه موجود در موارد بسیار واشخاص بی شمار باشد واصلا نباید فکر کنی که صاحب صنم رب النوع انسانی به خاطر صنمی که مندرج در تحت اوست موجود شده باشد تا اینکه آن صنم قالب آن نور مجرد باشد که رب اوست چون که اینها خود از همه ی حکما بیشتر مبالغه می کنند در این که موجود عالی به خاطر موجود سافل موجود نمی شود ، چون که اگر چنین باشد ناچارا باید برای هر مثالی مثال دیگر ی باشد تا بی نهایت و نباید به سادگی بگویی که این حکما گفته باشند که ارباب انواع مرکب اند تا آن که گفته لا زمه ی آ ن این است که باید یک وقتی آن مر کب از بین برود (همان ص382). ارباب انواع ذوات بسیط نوری وپایدار به خود می باشند از این که رب النوع مثال نوع است لازم نیست که از تمام جهات با نوع خود مماثلت داشته باشد حتی در تر کیب ومادیت وجز آنها. یا اینکه انسانیت ذهنی مجرد وانسانیت غیر ذهنی نه مقتدر است ونه متجوهر است بر خلاف انسانی که در خارج است. نتیجه گبری این است که از شرط مثال مماثلت این فهمیده نمی شود که برای هر نوعی مثالی ست یا این گفتار لازم نمی آید که مثلا برای برای حیوانیت یا برای انسانیت با قید دو پا داشتن هم مثالی باشد زیرا باید برای هر نوعی وبرای هرچیزی هم مثالی باشد . بلکه منظور آنان این است که برای هر چیزی که مستقل در وجود است مثالی است . واین امری ست از جهان قدس که با او مناسب است .بلکه نور قاهری ست در عالم نور محض و با هیات نوری از اشعه ی عقلی وبا هیاتی دیگر از نوع محبت لذت وقهر زمانی که سایه ی آن نور قاهر را در این عالم ببینند ،همان سایه صنم آن موجود است با رایحه ی خود یا شکر با طعم خود ویا صورت انسانی با اختلاف اعضای خود وبا مناسبتی که در انوار مجرده موجود است ومقتضی صورت این عالم است ( حکمه الاشراق ص274 ). متقدمان از حکما منکر این نیستند که محمولات صرفا امور ذهن ست وکلیات موجود در ذهن اند اگر در خارج موجود باشند وباید مشخص به هویتی باشند ودر این صورت بر کثیرین حمل نمی شوند .و معنی گفتار آنان که گفته اند :در عالم عقل انسانی ست کلی ،یعنی نور قاهری ست که در او شعاهای گوناگونی ست متناسب با اصنام در این عالم وسایه ی او در عالم مقادیر،صورت انسان است . والبته آن نور قاهر کلی ست ولکن نه به معنی آن کلی که مقول بر کثیرین است بلکه به این معنی ست که که نسبت به اعداد مندرج در تحت خود متساوی الفیض است آن چنان است که گویی کلی ست واصل انواع ست واین آن کلی نیست که نفس تصور معنی آن مانع از وقوع شرکت بین کثیرین نباشد . زیرا متقدمان گفته اند که برای آن نور قاهری ست که رب النوع است ذاتی ست متخصص واو عالم به ذات خود است وبا این توصیف نمی تواند معنی عامی داشته باشد ودر مؤرد رب النوع کلی مشهور در منطق ،نیست همچنان که در منطق نیست مثلاد کره کلی یعنی کره ا ی که مشتمل بر چند کره است که در هر یک هم کواکبی ست .واما آنچه که پاره ای از مردم در باب اثبات مثل حجت آو رده و گفته اند که انسانیت از آن جهت که انسان است ،کثیر و متکثر نیست ( شعاع اندیشه دینانی ص420). وبنابر این واحد است چون که از این سخن لازم می آید که شخص واحد انسان نباشد سخنی نا درست است زیرا انسانیت از آن جهت که انسان است نه مقتضی وحدت است ونه کثرت بلکه محمول به هر دو ست واگر از شرایط مفهوم انسانیت وحدت با شد لازم است که محمول بر کثیرین نباشد وچنین نیست هر گاه انسانیت مقتضی کثرت نباشد ، لا اقتضای کثرت مقتضی وحدت باشد .و ابن که نقیض کثرت ،لا کثرت است نه وحدت وعدم زیرا نقیض اقتضای چیزی عیارت است از :لا اقتضای آن چیز نه اقتضای عدم آن چیز . بنا بر این نقیض اقتضای کثرت لا اقتضای کثرت است و در این صورت جایز ا ست ،که به لا اقتضای وحدت هم صادق باشد . اگرفرض شود که انسانیت ، واحد موجود در خارج باشد منتج نیست .اگربالفرض این دلیل پذیرفته شود که انسانیت واحده که مقول بر کثیرین است موجوددرذهن است ودر حمل شدن بر افراد خارجی نیاز به صورت خارجی ندارد .آن چنان که در اثبات مدعای آنان گفته می شود که اشخاص از بین می روند ونوع همچنان باقی خواهد ماند وموجب نمی شود که آن نوع باقی امر ی کلی باشد که قائم به ذات خود باشد (همان 421)..افلاطون می گوید من شخصا در هنگام تجرد از کالبد های خود افلاک نورانی را دیدم .یعنی عقولی را دیدم که افلاک را منور کرده بودند ویا عقولی را دیدم که بعضی از لحاظ شدت نورانیت محیط بر بعضی بودند مانند افلاک و گرنه افلاک بدان سان نورانی نبودند وافلاک نورانی افلاطون همان آسمان هایی ست که مردم در قیامت مشاهده می کنند .از جمله دلایل این امر آنان معتقدند که مبدع کل وهمچنین عالم عقل نور است ( حکمه الاشراق ص280). گفتار افلاطون واصحاب او به طور صریح می گوید که نور محض عبارت از عالم عقل است او می گوید که در بعضی از حالات، حالی برای او به وجود می آید که خود را خلع بدن می کند ومجرد از جسم می شود ودر ذات خود همه ی نور ها را می بیند ودرذات خود ار تقا پیدا می کند تا به علت اولای الهی که محیط به کل است متصل می شود وبه حالتی در می آید که گویی در ذات علت اولی نهاده شده است وبا او در آ ویخته است ونور عظیم را در موضع شاهق الهی می بیند تا جایی که افلاطون می گوید ( آن نور فکر واندیشه ی مرا از من محبوب گرداند) (همان) .امکان اشرف به عنوان یک قاعده ومبنا از توجیه لازم بر خوردار نیست . این در آثار سهروردی برای اثبات وجود مجرد وارباب انواع مطرح شده است نه برای اثبات وجود خدا (فیض وفاعلیت وجودی رحمانیان ص1250). سهروردی برای تو جیه این قاعده استدلالی دارد وآ ن اینکه ، بنا بر قاعده الواحد نمی توان موجود برتر وپست را معلول یک علت دانست . ونیز نمی توان موجود برتر را معلول موجود پست شمرد . بنا براین باید موجود برتر پیش از موجود پست به وجود آید تا علت پیدایش موجود پست قرار گیرد . این استدلال سهروردی چند ین مبنا دارد که توجیه واثبات هر یک از آنها دشوارتر از اثبات وجود خداست( تاریخ تحلیلی فلسفه یثربی ص 424).از مانند این موارد 1- قاعده الواحد ،که توجیه واثبات قاعده الواحد در جهان مجردات کار ساده ای نیست .2.این که نظام علیت منحصر به یک جریان مشخص وبه هم پیوسته ای باشد که پیدایش پدیده ها بیرون از این جریان امکان نداشته باشد این هم به سادگی قابل اثبات نیست .3.جریان قاعده الواحد اگر در مؤ رد خدا هم مطرح باشد ،. بنابراین در یک نظام صعودی در عوامل وعلل بعدی جهان مطرح نخواهد بود .زیرا عوامل وعلل بعدی دارای جهات گوناگون اند.بنا براین در یک نظام نزولی وصعودی نو افلاطونی،می توان بر اساس قاعده امکان اشرف ،وجود موجود برتر را ازراه مشاهده موجود پست اثبات کرد .وگرنه هیچ موجود پستی دلیل بر آن نیست که موجود برتری حتما وجود دارد .4.این که در میان افراد یک نوع رابطه ی علی ومعلولی ،از نظر مبانی مشا قابل توجیه نیست .بنا براین فرض یک موجود برتر که با موجود پست از یک نوع بوده ودر عین حال علت موجود پست باشد با این اصل فلسفی سازگار نمی باشد (همان) . دلیل سهروردی در قاعده بندی امان اشرف ،رتبه بندی مجردات یا انوار است (شعاع اندیشه ص 422).که موجود پست تر قابلیت این را ندارد که وجود را از نورالانوار در یافت کند .ویکی از محرک های آن به سوی این قاعده الواحد است که در خداوند فقط یک جهت وجود دارد که با جهات گونا گونی که در موجودات پست است همخوانی ندارد (همان) . از نظر سهروردی چون که صادر اول از واجب، ممکن اشرف است پس باید معلول اول عقل باشد نه نفس ،زیرا که عقل ابعد است نسبت به نفس از علائق طلسمات یعنی ابدان ومحتاج نیست به استکمال به خلاف نفس که عاشق ظلمات وطلسمات است و محتاج به استکمال نیز می باشد .وعجایب موجودات عالم اجسام از احاطه ی عقل بشر بیرون است ومراد از این قابلیت در این مقاام قابلیت ذاته است وذاتیه یعنی نسبت هایی که در انوارعقلیه است اشرف است از نسبت هایی که در اجسام است .بلکه علت اشرف است از معلول ،پس نسبت نوریه قبل از نسبت ظلمانیه بوده باشد به قبلیت ذاتیه بنابر قاعده امکان اشرف (شرح مظنومه ی سبزواری ص1250). که زیادت موجودات عالم برازخ نسبت به عالم انوار صحیح نیست زیرا که عقل صریح مستقیم که از شائبه وهم منزه باشد حکم می کند که حکمت در عالم نور و لطائف ترتیب آن وعجایب نسب او بیش تر است از عالم حواس واجسام (شعاع اندیشه422) . حده لا شریک له ) از جمله اموری که دلالت می کند به کثرت عقول ، مشاهده ی قلبیه ی نوریه ی حکمای الهی ست که بعد از خلع بدن در عالم عقل ،کثرت را مشاهده کرده اند وارباب اصنام ومبدع اول را ادراک کرده اند واین مشاهده بر سبیل تکرار واقع شده است تا موجب زیادتی اطمینان شده است ومراد از ارباب اصنام عقول مجرده ی مؤ ثره است در عالم اجرام ،چه حکمای فرس ویونان وبابل وهند در ارصاد روحانیه مشاهده کرده اند که در هر جسم بسیط فلکی وعنصری وهر نوع از ا نواع مرکبات در عالم انوار یک ذات نورانی مجرد مؤثر است .که جمیع فیوض به آن جسم بسیط وآن نوع ،از آن عقل فایض می شود و این موافق مذهب صوفیه واهل حق است که به مذهب ایشان وجود صورت ،تابع وقالب وجود معنی ست وبدون وجود معنی ،وجود صورت ممتنع است یعنی بعد از مشاهده ی قلبیه ورجوع نمودن به بدن به فکر ونظر وبرهان نیز مطابق آنچه مشاهده کرده اند یافته اند وغرض از طلب حجت وایراد بر هان عقلی تفهیم ضعفاست که مشاهده ی اقویا بر ایشان حجت نمی شود یعنی مردمی که به مرتبه ی مشاهده ی تجرد نرسیده اند وقوت عروج به عالم انوار ندارند باید که به تقلید قبول کنند کثرت عقول مجرده را وگر نه در حجاب جهل اند دمحبوب خواهند بود(مشارع ص 435)..قاعده ی امکان اشرف از نظر ملاصدرا. ملا صدرا راجع با این قاعده در اسفار می گوید :قاعده ای دیگر که امکان اشرف است مفادش این است که اگر ممکنی با درجه ی وجودی پایین تری به وجود آمده باشد حتما ممکن اشرف با درجه ی بالاتر نیز قبل ا ز آن موجود است واین اصل برهانی وشریف با فایده ای فراوان است . وحمد خداوند سبحان است که با حسن توفیقش وبه واسطه ی آن منفعتی فراوان به ما ارزانی داشته است وبرای اولین بار مشائیان صاحب اثولجیا وکسیی که صناعت فلسفه را به آنها آموخت در کتاب اثولجیا آنرا به دفعات زیادی به کار برده است ونیز در کتاب السما والعالم چنانکه از او نقل شده است گفته است باید معتقد بود که در عالم اعلی آنچه اکرم واشرف از موجودات زمینی وناسوتی است موجود است .( رحمانیان سعید، فیض وفاعلیت وجودی از فلوطین تا صدر المتالهین. ص.135). بر طبق قاعده امکان اشرف موجود یا ماهیت موجوده ای که اشرف از دیگر موجودات است پیش تر ومقدم تر از بقیه ی موجودات از واجب ا لوجود صادر می شود (همان ص 194 ) این مساله در حکمت متعالیه عمق بیشتری پیدا کرده است چرا که ملاک اشرافیت را درجه ی وجودی شی دانسته است بدین صورت موجودات را به منزله ی طیف های مختلیف از وجود درجات گوناگون دانسته وهر یک را دارای درجه ومکانت خاص به منزله ی سلسله ی اعداد ریاضی تلقی کرده است که عبور فیض از هریک شرظ ورود دیگری ست بدون امکان تقدم وتاخر دزر این مراحل ودر جات(.همان)ملا صدرا به نظام آفرینش بر اساس نظریه اصالت و وحدت وجود نگاه کرده است (دیباچه ای بر حکمت متعالیه سجادی ص73) به عقیده ی او همه ی ممکنات مراتب وجودند وجهان خلقت یک وجود بیش نیست وجود منبسط وفیض اقدس که یک مرتبه ی آن عقول است ویک مرتبه آن نفوس ویک مرتبه ی آن افلاک ویک مرتبه یآن اجسام عنصری ( همان ص75) .اما حیثیات متکثره ووجودهای کثیر موجب تکثر درذات موضوع که وجود است نیست .ملاصدرا در این جا به قاعده ی امکان اشرف سهروردی اشاره کرده است و گفته است که نظر سهروردی درباره ی نظام خلقت هم به استناد قاعده یامکان اشرف قابل اثبات است و هم به اثبات قاعده ی امکان اخس که من وضع کرده ام .قاعده ی مذکور این است هرگاه ممکن اخس از ذات خداوند صادر وایجاد شده باشد واجب است که ممکن اشرف قبل از آن به وجود آمده باشد که علت ممکنات اخسه باشد یعنی لازم است پیش از خلقت وایجاد جهان که جهان ممکنات وماده ی طبیعت وموجودات متغیر زمانی یا حادثات است واین را به علم شهودی می دانیم موجوداتی اشرف بوده بااشند که این ممکنات مستند به آنها باشند .پس باید از ذات واجب به ترتیب عقول مجرده ،نفوس ، طبایع وآن گاه جهان ماده صادر شده باشد تاریخ در قاعده ی امکان اشرف تصریح کرده است که این قاعده نزد اشراقی ومشائی خاصه شیخ اشراق معتبر است وبراساس آن از واحد بسیط کثیر صدور می شود(فیض وفاعلیت وجودی از فلوطین تا صدر المتالهین ص 136 ) .ملا صدرا می گوید که وجود مطلق را دو طرف است یک طرف ذات حق که در غایت شرف ودر کمال وجودی نا متناهی ست وطرذف دیگر که نا متناهی در نقص است هیولی ست ووجودی که فائض از مرتبه ی ذات است بدون وسائط به طرف دیگر وجود نمی رسد .بعضی از این وسائط نزدیک به منبع فیض ودسته ای دور وگروهی دیگر دورترند . ( سجا دی سیدجعفر دیباچه ای بر حکمت متعالیه ی ملا صدراص ا76 ) ا ین مطلب این را می خواهد بگوید که نظام وجود ،همان مراتب وجود منبسط است .همان طور که به قاعده امکان اشرف ، وسائط موجودات اشرف ثابت می شود با قاعده ی امکان اخس هم متوسطات یعنی عقول مجرده ونفوس سپس فلکیات ثابت می شود .نتیجه گیری:من این طور نتیجه گرفتم که اگر ممکن پستی وجود داشته باشد باید ممکن قوی تر از آن هم وجود داشته باشد که واسطه ی فیض باشد واین نظریه را شیخ اشراق قاعده بند ی کر ده است .شیخ اشراق این قاعده وبرهان را برا ی اثبات وجود مجرده به کار برده است و آنها را جوهر های نوریه نامیده است .از نظر او انبیا وافلاطون و کسا نی
که پیش از آن بودند مانند سقر ط وهرمس وآغاثاذیمون وانباذقلس وهمه ی حکمای فرس وهند این عقیده رادا شتند و بعضی خود به آ ن تشریح کرده اند.وا نوار ساطعه ی عالم جبروت و ذوات مکتو به را کسانی مانند هرمس وافلاطون معلوم است دیده اند .شیخ اشرق طبق قاعده الواحد که ا زهر واحد یک چیز صادر
می شود ،که شباهت زیادی به علت خود دارند وبنا براین اگر اخس صادرشود باید علت اشرف باشد که این خلاف قاعده الواحد است.وهمچنین خلاف این قاعده فلسفی که هر چه که در وجود معلول است از علت خود دریافت می کند . هم باطل است .و تنها در یک نظام نزولی وصعودی نو افلاطونی می توان بر اساس قاعده امکان اشرف وجود مو جود برتر را اثبات کرد .
فهرست منابع
1. اثولجیا ترجمه ابن ناعمه حصی از تاسوعات افلوطین،ترجمه وشرح از دکتر ملکشاهی
2. الواح العالمیه،بدوی عبد الرحمن،انتشاات علوم اسامی
3. تاریخ تحلیلی وانتقادی فلسفه ی اسلامی ،محقق ،یثربی سید یحیی
4. ترجمه ی اسفار،خواجوی محمد، انتشارات صدری ،چاپ اول
5. تعلیقات ابن سینا ، بدوی عبدالحسن، انشارات علوم اسلامی
6.حکمه الاشراق،سهروردی ،شیخ شهاب الدین ،مترجم ،سجادی،سید جعفر انت شارات ،دانشگاه تهران ، چاپ چهارم
7. دروس شرح منظومه ،سبزورای ،حاج ملا هادی ،مترجم ،انصاری شیرازی ، مرکز چاپ ،دفتر تبلیغات اسلامی ،
8 .دیباچه ای بر حکمت متعالیه(فلسفه ی وجودیه)، شیرازی قوامی ،صدر الدین
محمد ابن ابراهیم ،مترجم ،سیدی ،سید جعفر ،ویراستار ،
،سیدصادق،چاپ اول، بهار 1384
9.شعاع اندیشه وشهود در فلسفه ی سهروردی ،ابرا هیمی دینانی،غلا محسین
10.فیض وفاعلیت وجودی از فلوطین تا ملا صدرا ،رحمانیان سعید
10مجموعه ی مصنفات شیخ اشراق جلد یکم مشتمل بر کتاب مشارع المطار حات کتاب تلویحات وکتاب مقاومات
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |